بهار قم در پائیز

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

                            


                           


 

 

 آیت الله بهجت :  اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست.

 

 

 

مژده آن نور ناب آمده است ــ جلوه‏ی آفتاب آمده است

باغ دل‌ها شکوفه خواهد کرد ــ وقتی آن عطر ناب آمده است


ای سؤالاتِ: کی، چگونه، کجا ــ آنک آنک جواب آمده است

آی پاییزها! دوباره بهار ــ با طپش، با شتاب آمده است


شهر یک‏سر تبسّم و شادی است ــ رهبر انقلاب آمده است


چه وقار و شکوه و هیمنه‌ای!

شیعه را مقتداست خامنه‌ای


نسل رودیم، زاده دریا ــ موج خیزیم و صاحب ژرفا

همچو شمعیم پاک و روشن دل ــ مثل پروانه‌ایم بی‌پروا


ما چو کوهیم، با وقار، آرام ــ اهل صبریم اهل صبر امّا

گر بخواند به رزممان رهبر ــ گر که ما را به صف کند مولا


می‌زنیم آنچنان به گُرده خصم ــ که نماند تنی ازو برجا

هست همت نصیبِ ما امروز ــ هست نصرت از آنِ ما فردا


می‌رسد صبح مرگ اسرائیل ــ می‌رسد شام دفن امریکا

روزی آخر نماز می‌خوانیم ــ در شبستان مسجد الاقصی


این همان وعده است، وعده‏ی او

«وحده لا اله الا هو»


جاده آورد عطر رحمت را ــ دشت سرشار شد نجابت را

میهمان کریمه! جاری کن ــ در زمین چشمه کرامت را


با حضور تو قم به یاد آورد ــ خاطرات امامِ امّت را

آن امامی که یاد ازو دارند ــ سروها، کوه‌ها، صلابت را


آن امامی که خوب باور داشت ــ که جدا نیست دین سیاست را

یادمان داد پایداری را ــ یادمان داد استقامت را


گاه از انقلابمان می‌گفت ــ تا بدانیم قدر نعمت را


آن امامی که مرد ایمان بود

پیر رزمندگان لبنان بود


قم شکوهی خدا نما دارد ــ سایه در سایه روشنا دارد

قم سحرگاه در سکوت حرم ــ دست‌هایی پر از دعا دارد


قم دیار سکوت و رخوت نیست ــ قم ازین کارها ابا دارد

قم قیام و خروش و فریاد است ــ قم قوام از حماسه‌ها دارد


آری، ابلیس خوف قم دارد ــ قم به فضل خدا رجا دارد

قم سراسر تبسّم و شوق است ــ که در این لحظه ها تو را دارد


چه کسی جز تو ای بهار امید ــ یک بغل یاس در قبا دارد؟


دستِ رشک‌آوران ز تو کوتاه

وَ عَلی اهلِ قُم سَلامُ الله


چه قدر مانده تا سحر برسد؟ ــ از فضا بوی مُشکِ‌ تر برسد

دشمن ما هنوز منتظر است ــ عمر این انقلاب سر برسد


غافل آنکه چقدر نزدیک است ــ آخرِ کارِ فتنه گر برسد

جان این خاک! ما مگر مردیم ــ که به جان شما خطر برسد؟


جاده‌ها اسب شوق زین کردند ــ تا ز هنگامه‌ها خبر برسد

«باش تا صبح دولتت بدمد» ــ باش تا مژده ظفر برسد


جمعه‌ها بی‌قرار می‌گویند: ــ روزی آن یار از سفر برسد


روزی آن یار می‌رسد، آری

دشت‌ها می‌شوند گلکاری


یا رب آن عطر ناب را برسان ــ حضرت آفتاب را برسان

آن سوار دلیر را بفرست ــ عزمِ پا در رکاب را برسان


خیمه‏ی عمرمان عطش دارد ــ یا ابالفضل! آب را برسان

انقلاب از دعای او باقی است ــ صاحب انقلاب را برسان


گره از کار عاشقان واکن

و جهان را دوباره شیدا کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد